تولد -واکسن و....
دوستان خوبم سلام ماه من یک ساله شدی انقدر سریع گذشت که من مدتی شوک بودم .چون وبلاگتم دیر برات شروع کردم سعی میکنم توی دو تا پست (6ماه اول و 6ماه دوم) زندگیتو برات بنویسم .حالا بریم سراغ اتفاقات اخیر...... خدا روشکر سوختگی دستت خوب شد و نیازی به ترمیم پیدا نکرد ولی بمیرم برات که چقدر سختی کشیدی در همون ایام که من گرفتار دست کوچولوی شما بودم کمر بابا منصور درد گرفت وده روز استراحت مطلق بود ونتونست بره سر کار ومن شدم پرستار بخش ارتوپدی مردان وسوختگی کودکان ومیزبان مهمانهایی که برای عیادت شما دوتا می امدند.هر مهمونی هم که می امد تا براشون میوه می اوردیم شما شروع میکردی بب .. بب ..یعنی به به می خوام ومن وکیمیا هم فقط شما بغلمون بو...
نویسنده :
کیمیا و مامان ریحانه
1:59